توضیح: این شعر را در ایام بحبوحه حملات
تروریستی داعش به اروپا (در سال 1394) سرودم. قالب شعری اش را نمی دانم، اما
امیدوارم قالبِ دل خوانندگانش باشد.
برخیز! که این بار دِگر صحنه عجیب است
باز همهمهی دشمن و هنگام فریب است
مظلوم ولی باشد و حقا که غریب است!
در بُهتِ جهانی که رجوعش به صلیب است.
«اسلام شده آلت دست سگ مزدور
سَلمان! تو به پا خیز و کُنَش دور»
از بطن یهود، کودک نارَس زده بیرون.
سیراب نمود طفل حرامش، به کفی خون.
بالغ شده این کودک خونخوارهاش اکنون.
بر شیعه و سنی زده چندیست شبیخون.
«حالا که شده مست ز جام مِی و انگور
انداخته چنگی به تَن مادرش از دور!»
انداخته بر بینی سرمازده خارَش
این ریش بوَد، ریش عدو، ریشه داعش
صهیون نتواند بِبُرد ایل و تبارش
کَردست همین پول اجانب، سگ هارش
«حالا که همه یافتهاند ریشه مزدور
باید که برافکند ز بُن، لانهی زنبور»
عمری ز برِ مردم بیچاره چپاندی
بلعیدی و از شُکر، دُمی هم بتکاندی
موسی چه کند، هرچه، تو تورات نخواندی؟
یاد آر همان داغ که بر دل بنشاندی
«آواره نمودی تو فلسطینیِ رنجور
ای چشم تو از حرص و طمع کور»
از خون جوانان وطن لاله دمیده
وَز شاخهی آن عِطر شهادت بِوَزیده
بیدار نمود هرکه به اوهام تنیده
پیدا شده نوری و دمیدهست سپیده
«در عصر مقدس شدن زانی و تنبور
یک بار دگر، باز محمد شده مأمور»
در دود و دمِ جنگ جهانی که به راه است
امنیت ما در گروِ شیرِ سپاه است
یک گوشه از این سروِ چمان، حزبِ اِله است
دشمن بخدا عاقبتش مرگ سیاه است
«مشکی شده آن پرچمِ اهریمنِ مزدور
زرتشت سپارد جسدش را به دل گور»
باید که بر این عهد بمانی و بدانی.
تا قله کمی فاصله ماندست، توانی!
هم افسر فرهنگ بمان تا که جوانی
هم جنگ کن و جان سله کن، چون «همدانی»!
«چپ- راست- وسط، بازی دنیا شده یکجور
اسلام، به ایمان و بصیرت شده منصور»
جز کرب و بلا، راه دگر خورده به بنبست
مسعود بوَد هر که به این قافله دل بست
ما مفتخریم مُرشد ما پورِ حسین است
کافیست دوصد حرف که در خانه کسی هست
«دیگر نبوَد شیعه پریشاندل و مهجور
نازل شود یک بار دگر، سورهی زنبور*»
بیست و هشت آبان نود و چهار
علی متین فر
درباره این سایت